تصویر ها | TIMELESS
چالش چوب.... 15 آبان 1401

تو آنی که از چوب مرغوب نهفته‌ای.....

تو آنی که از خمیدگی منفرد نهفته‌ای.....

تو آنی که از روزهای داغ نهفته‌ای......

تو آنی که تنها از ساعتی در پوست نهفته‌ای.....

تو آنی که از محبوس معشوق نهفته‌ای.....

سیب سبز..... 14 آبان 1401

تو را در لبخند سیب سبز براق و ترش نیمه شیرین جای دارد......

تو را در قرار عاشقانه ها از روزهای داغ جای دارد.........

تو را در آغوش عشق از بونوازی پوست پاک جای دارد......

تو را در آرامش خواب از رویای معشوق جای دارد......

تو را در اولین شکوفه‌های بهار از پشت سرمای زمستان جای دارد.....

تو چه دانی که سبزینه های زمین از محضر تو روییده اند......

تو چه دانی که آبهای روان از محضر تو خروشیده اند......

تو چه دانی که زلالیت قلب‌ها از محضر تو تپیده اند.......

تو چه دانی که نوجوان و جوان و کهن‌سال از محضر تو زیسته اند.....

و تو چه دانی که زین همه خلوص عشق از محضر تو آموخته اند....

چه زیباست تن‌پوش تو را در شکوفه های بهاری.......

چه زیباست بونوازی تو را در نیمی از آسمان و زمین.....

چه زیباست لمس تو را در آغوش روزهای داغ.....‌‌....

و چه زیباست بازخورد تو را در همگان از بی همگان.......

تو ای سرمه ای براق، در پوستم همواره مطبوع مازادی.....

تو ای گمگشته مردان، در خزانم همواره پیدایی......

تو ای بی نام و گمنام، در تفکرم همواره شیدایی.....

و تو ای ساده انگیز بویایی، در نبضم همواره اغراقی.....

ای شکلات وانیلی کاکائویی من، در پناه شهد تو آرام می‌گیرد روح و روانم......

ای شکلات مستطیلی من، در آغوش گرم تو آرام می‌گیرد جسم و فیزیکم......

ای شکلات براق من، در نگاه سبز تو آرام می‌گیرد چشمان خیسم.....

ای شکلات قلب من، در تپش عطر تو آرام می‌گیرد قلب شکسته ام..

ای دوست، پوست تو همچنان تلخ است بر پوست من....

ای دوست، عطر تو زیبنده عشق است بر من.....

ای دوست، حضور تو محضر مهر است بر من.....

ای دوست، خون تو گرمایش خون است بر من.....

ای دوست، هیچ زمستانم بی تو معنا نخواهد داشت.....

تو ما را در جهان موازی از تلخ و شیرین، تند و ملایم، تیز و کند، نوستالژی و مدرن، تلاقی دادی......

تو ما را بر عهد و پیمان در منتخب دوست، تلاقی دادی........

تو ما را بر زرد و نارنجی تلاقی دادی تا زین تلاقی، مهر و عشق تلاقی دهیم بر سبز و بهاری.........

تو را ستایش ستودن است بر من، که سجاده عشق را در خود نهفته ای......

تو را ژرفای عشق است بر من، که پهنای عشق را در خود گسترانده ای......

تو را گرمای عشق است از خاک و زمین، که بر اعماق زمین نهفته ای......

تو را طبیعت چوب و مشک است در نهان، که بر گرمایش زمستان نهفته ای.‌....

چه دلنشین است تن‌پوش تو را که با عصاره ای از تنباکویی آرام و بی صدا، همیشه در غوغا و طغیانی بر عموم........

چه دلنشین است تو را در ضمیر، که گویی مرا با تو شناسند عموم......

چه دلنشین است تو را در برف، که گویی آتشی آرام در برف فروزان است....

چه دلنشین است اعتیاد تو را، که گویی دودی بودنت خماری می‌طلبد بر عموم......

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan.ir